یکی از گنده لاتهای تهران که خیلی هم مشهور بود تو تهران خیابان قیام کوچه شتردارها می نشست
یه روز مادرش را فرستاد برای خواستگاری خونه یکی از بزرگان تهران
مادره رفت و امد لاته دید مادر ناراحته!!پرسید:ننه چرا ناراحتی؟؟
مادر جواب داد پسرم امروز رفتم برای خواستگاری خونه این خانواده بحث خواستگاری را مطرح کردم و دخترشون را دیدم و منتظریم جواب بدن وقت پذیرایی دیدم کلفتی دارند اینها خیلی خانم و منظم و زیبا که برای پذیرایی آمد
من هواسم روی دختره بود.آمد پذیرایی کرد و رفت و وقتی تو حیاط داشت ظروف را می شست متوجه من نشد خیلی آرام گریه می کرد و آه می کشید که آهش دل منو بد جور گرفته و می سوزونه!!
لاته پرسید ننه به نظرت چرا گریه می کنه؟؟؟
مادره گفت:پسرم حس زنانگیم میگه این پیش خودش میگه اگه من لال نبودم ؛اگه من مادر و پدر داشتم؛اگه من کر نبوم یکی هم می امد خواستگاری من.و لذا پسرم این ازدواج و تنهایی و یتیمی این بنده خداست که دلش را می سوزونه!!
لاته یه کم فکر کرد و گفت ننه:نمیدونم چرا ؟؟ واقعا چراش را نمیدونم
ولی می خوام برای خدا بری و این دختره را برام عقدش کنی بذار تو زندگیم یه کاری برای خدا کرده باشم(یه کاری برای خدا باید بکنی تا برات کاری بکن
مادره گقت پسرم:سخته زندگی کردن با این دختر !!لاته گفت ننه می خوام برو خواستگاری!!
رفتند خونه اون بزرگ شهر را زدند و گفتند ما امدیم خواستگاری کلفتتون!!
تعجب کردند و گفتند بابا این لاله-کره نمیشه که!!
مادره گفت هر چی هست پسرم می خواد و خلاصه عروسی سر گرفت
عروس خانم را آوردند خونه و شب زفاف شده بود
دختره با لباس سفید هنوز باورش نمیشه خدایاااااااااااا من عروس شدم؟؟
خدایا یعنی من لال؛ کر تونستم صدام را گوش تو برسونم؟؟؟
هم دعا از تو اجابت هم زتو ایمنی از تو مهابت هم زتو
یاد یده ما را سخنهای رقیق که تو را رحم آورد هان ار رفیق
دلش گرفته بود و با خدای خودش شب زفاف رو سجاده صحبت می کرد و با زبون خودش می گفت(اهه ام اهههههههههه)بلند گریه می کرد و اه می کشید(آه مییییییی اه )لاته متوجه شد قلبش قلب قبلی نیست فرق می کنه
ضرب آهنگ خاصی داره
این شیشه دل که متصل می شکنی
آهسته که دل نه آب و گل می شکنی
هشدار که قلب مومنان عرش خداست
بیدار خدا باش که دل می شکنی
اومد گفت ننه نمیدونم این دختره به خدا چی گفت ولی منو داغون کرد میخوام خدایی شم ننه
لاته به واسطه اهسوزان همون دختر عاقبت بخیر شد
همه چیز را گذاشت کنار
اینو برات بگم
از اون موقع به بعد چندین بار این لاته مریض شد همه آمدند بیان ببرندش دکتر زنه لاله نذاشت
ش.هره را رو به قبله کرد و گیسو هاش را پریشان می کرد دو تا ناله از ته دل می زد و خدا شوهرش را شفا می داد
روزگار گذشت و یکی از خوبان تهران امد پیش این لاته که خیلی هم فقیر بود
گفت فلانی 10 تا مسجد درست کردم ثوابش واسه تو!!
30 تا مدرسه درست کردمثوابش مال تو!!
300 تا دختر شوهر دادم ثوابش مال تو !!
و خیلی کارهای دیگه که برای خدا کردم ثوابش برای تو
فقط تو ثواب شاد کردن دل همین دختر لال را بده به من؟؟
لاته پرسید چی شده؟؟مگه؟؟
گفت دیشب خواب دیدم قیامته همه را آوردند سر حساب و کتاب
عسگر تو هم بودی و وقتی حساب و کتابت را کردند گفتند این عربده کشه و عرق خوره و...... ببرید جهنم
عسگر داشتند می بردنت دیدم ندایی آمد که ولش کنید عسگر ما را
ملائک عرض کردند خطا کاره و .....
گفت این یه اه و دعای خیر دنبالشه و ایمنه از همه چی!!
این برای خدا یه ازدواج کرده با یه دختر لال و این دختر با زبان لالی میگه
عقل سر کش را به شرع افکنده بود
تن به جان و جان به ایمان زنده کرد
|